مهــــــــــدی خلیــــــــــــــلی

مهــــــــــدی خلیــــــــــــــلی

صادرات | بازاریابی بین المللی | فروش
مهــــــــــدی خلیــــــــــــــلی

مهــــــــــدی خلیــــــــــــــلی

صادرات | بازاریابی بین المللی | فروش

۱۰ سوال کلیدی به جای سوالات متداول #مصاحبه

۱۰ سوال کلیدی به جای سوالات متداول #مصاحبه

نویسنده: Liz Ryanمترجم: مریم مرادخانی

منبع: Forbes : مشاور عزیز، به‌تازگی به‌عنوان مسوول ارشد استخدام در یک شرکت فوق‌العاده مشغول به‌کار شده‌ام. در هفته اول، جلسه‌ای برگزار شد تا درباره سوالات [مصاحبه] صحبت کنیم. کارکنان واحد #استخدام همه موافق بودند که پرسیدن سوالات قدیمی و منسوخی مثل «بزرگ‌ترین #نقطه_ضعف شما چیست؟» بی‌فایده است. موضوعات مهم‌تری وجود دارد که در جلسات #مصاحبه مطرح کنیم.

 

مدیران حاضر در جلسه گفتند: «بسیار خب! اگر نمی‌خواهی از متقاضیان درباره نقاط ضعفشان سوال کنی و سوالات سنتی بپرسی، بگو به جایش چه سوالاتی می‌پرسی؟» همان لحظه یاد شما افتادم. آیا پیشنهادی دارید؟ آیا سوالی هست که از «بزرگ‌ترین نقطه ضعفتان چیست؟» به‌روزتر و موثرتر باشد؟ این سوالات دیگر قدیمی شده‌اند و به درد مصاحبه‌های دهه ۱۹۴۰ می‌خورند.

پاسخ: دوست عزیز، به تو و اعضای تیمت تبریک می‌گویم که قصد دارید قوانین و استانداردهای قدیمی و ناکارآمد را با سوالات با‌کیفیت جایگزین کنید.

مصاحبه، #آزمون_شفاهی نیست.#مصاحبه یک گفت‌وگو است. در انتهای این نامه، ۱۰ سوال را ذکر خواهم کرد که می‌توانی جایگزین سوالات توهین‌آمیزی مثل «نقطه ضعفتان چیست؟» کنی، البته به شرطی که قبول کنی مصاحبه، یک جلسه پرسش و پاسخ نیست.

پیش از مصاحبه با متقاضی، از او بخواه سوالاتش را آماده کند. پیش از آنکه سوالی از او بپرسی، اجازه بده اول او سوالاتش را مطرح کند. می‌توانی تنها با پاسخ دادن به سوالات متقاضی، جلسه مصاحبه را به بهترین نحو برگزار کنی. حتی اگر هیچ سوالی از او نپرسی، بازهم مشکلی پیش نمی‌آید.  اتفاقا وقتی به سوالات متقاضی گوش می‌دهی اطلاعات بیشتری درباره‌اش کسب خواهی کرد و بهتر او را خواهی شناخت، حتی بیشتر از زمانی که او را سوال‌پیچ می‌کنی!

۱۰ سوال بی‌فایده و توهین‌آمیزی که باید فورا از مصاحبه‌ها حذف کنی، از این قرارند:

۱. چرا می‌خواهی اینجا کار کنی؟

متقاضی فقط آمده تا در [مصاحبه] شرکت کند. چه کسی گفته او می‌خواهد آنجا کار کند؟

۲. بزرگ‌ترین نقطه ضعفتان چیست؟

چه کسی گفته او نقطه ضعف قابل توجهی دارد؟ اگر هم داشته باشد، این موضوع چه ارتباطی به مسوول مصاحبه دارد؟

۳. به نظرت پنج سال آینده به کجا می‌رسی؟

آیا شرکت شما با کارکنان [قرارداد] پنج ساله می‌بندد؟ فکر نکنم. دیگر این سوال بی‌معنی را نپرسید.

۴. اگر نزد مدیر سابقتان برویم، درباره شما چه می‌گوید؟

مدیر سابق چه حقی دارد؟  شاید انسان ناشایستی باشد.

۵. سه کلمه‌ای که برای وصف خودتان به‌کار می‌برید، چیستند؟

ما که بچه نیستیم. آیا موضوع مهم‌تری وجود ندارد؟

۶. اگر یک ظرف سوپ بودید، چه جور سوپی می‌شدید!؟

واقعا؟ من حتی به خودم اجازه نمی‌دهم چنین سوالی را از یک کودک شش ساله بپرسم (البته بسیاری از شرکت‌ها هنوز هم این سوال را از متقاضیان می‌پرسند.)

۷. چه چیزی برای تیم ما به ارمغان می‌آوری؟

متقاضی از کجا باید بداند که تیم شما چه چیزهایی دارد و به چه چیزهایی نیاز دارد؟

۸. چرا باید شما را #استخدام کنیم؟

چه کسی گفته «باید» او را استخدام کنی؟ او که هنوز درباره شغل مربوطه و شرکت شما چیزی نمی‌داند که بخواهد استخدام شود!

۹. از زمانی بگو که بر یک چالش غلبه کردی!

بهتر نیست به جای این حرف‌ها، از چالشی که شرکت شما با آن مواجه شده صحبت کنی و ببینی متقاضی چه پاسخی می‌دهد؟

۱۰. چقدر این شغل را می‌خواهی؟

چه اهمیتی دارد؟ چرا دوست دارید متقاضیان به پایتان بیفتند؟

بزرگ‌ترین مشکل این سوالات سنتی این است که سر منشأ آنها، ترس و خودبزرگ‌بینی است. مدیرانی که دچار ترس هستند معتقدند همه، برای آنها سر و دست می‌شکنند و هدف مصاحبه این است که تصمیم بگیرند چه کسی بیشتر استحقاق شغل مربوطه را دارد.

وقتی کسی را [استخدام] می‌کنی که کارهای خانه‌تان را انجام دهد، مثلا دیوارها را نقاشی کند، طبیعتا شخص یا شرکتی را انتخاب می‌کنی که به آن اعتماد داری. از نقاش توقع نداری که التماست کند. چرا مدیران فکر می‌کنند حوزه استخدام از این قاعده مستثنی است؟

و اما ده سوال هوشمندانه که باید جایگزین سوالات قبلی کنی:

۱. تا این لحظه چه اطلاعاتی درباره شرکت ما کسب کرده‌اید؟

۲. شرح وظایف شغل مربوطه از این قرار است. آیا میان این شغل و سایر شغل‌هایی که تا به حال داشته‌اید، شباهتی وجود دارد؟

۳. ما در واحد فلان، با این مشکلات روبه‌رو هستیم (مشکلات را کامل توضیح بده). به نظر شما در سال ۲۰۱۸ چه چالش‌ها و فرصت‌هایی بر سر راه ما قرار خواهد گرفت؟

۴. درباره نقش مربوطه، تیم، سازمان و صنعتمان چه توضیحاتی می‌توانم ارائه دهم که این شغل را کامل درک کنید؟

۵. در این شرکت، یک روز کاری عادی به این شکل است (توضیح بده). کدام جنبه این شغل از نظر شما چالش‌برانگیز است؟ چطور بر این چالش (ها) غلبه می‌کنید؟

۶. در چند ماه اول، بزرگ‌ترین #پروژه‌ای که به شما محول خواهد شد، این [پروژه] است (توضیح بده). چطور آن را مدیریت می‌کنید؟

۷. دوست دارم یک داستان درباره یکی از شغل‌های قبلی‌تان برایم تعریف کنید که بفهمم چطور در محل کار حاضر می‌شدید. آیا در گذشته احساس کرده‌اید که در اوج هستید؟ اگر داستانی دارید تعریف کنید.

۸. این شغل به پیشرفت حرفه‌ای شما چه کمکی می‌کند؟ چه چیزی به شما می‌دهد که قبلا نداشته‌اید؟

۹. به نظر شما در ماه‌های اول [استخدام]، مهم‌ترین اولویت کسی که در این شغل، مشغول به‌کار می‌شود، چیست؟

۱۰. اگر این شغل به شما پیشنهاد شود و آن را بپذیرید، چطور قدم اول را بر می‌دارید؟ آیا «نقشه #حمله» خاصی در ذهندارید؟

یک بار دیگر تاکید می‌کنم؛ وظیفه تو به عنوان یک مسوول مصاحبه این است که با هر یک از متقاضیان یک دیالوگ برقرار کنی، نه اینکه از روی یک تکه کاغذ، سوال‌ها را روخوانی کنی. برقراری گفت‌وگوهای آزاد و دو طرفه، هم به نفع تو است و هم به نفع متقاضی.

منبع : https://www.donya-e-eqtesad.com/fa/tiny/news-3402067

 

توسعه برند

#توسعه_برند

[استراتژی توسعۀ برند] به هر تلاشی در جهت #توسعۀ یک #نام_تجاری موفق برای عرضۀ یک محصول جدید و یا تغییر یافته در بازار اطلاق می گردد. این استراتژی مزایای بسیاری دارد. یک برند قوی می تواند برای [محصول جدید] به سرعت اقبال ایجاد کند و در این بین بسیاری از هزینه های مربوط به #تبلیغات و شناساندن [محصول جدید]، به لحاظ شناخته شده بودن برند اصلی صرفه جویی خواهد شد. علاوه بر تحریک تقاضا، ارزش انتقال یافته از برند اولیه به برند [توسعه]یافته، باعث می شود تا از هزینه های توسعه و معرفی یک برند جدید اجتناب گردد. این مزیت و بسیاری مزایای دیگر باعث شده اند تا [استراتژیهای توسعۀ برند] یکی از رایج ترین استراتژیها در بین مدیران #بازاریابی باشد.

اگرچه مزایای قابل توجهی در [استراتژی های توسعه برند] وجود دارد، با این حال این استراتژی ریسک تخریب تصویر برند (Brand Image) در نزد مشتریان را دارد. تنها یک انتخاب نادرست و ضعیف می تواند ارزش ویژه برند شما را به کلی کاهش دهد. استفاده از نام برند فعلی که برای شناخته شدن آن سرمایه گذاری و هزینه های بسیاری متوجه شرکت شده، برای [محصولی جدید] که پروسۀ[ مدیریت محصول] در مورد آن به درستی انجام نشده و استانداردهای لازم در مورد رصد نیازهای مشتری و ایده پردازی درست برای تکوین محصولاتی جهت رفع این نیازها به خوبی صورت نگرفته و نهایتاً این اتفاقات باعث عدم اقبال محصول از جانب مشتری شده است، باعث دلسردی مشتری از خود برند و تخریب تصویر ایجاد شده از برند در ذهن وی شده و به وجهۀ بقیۀ محصولات شرکت که با همان برند عرضه می شوند نیز ضربه وارد می کند.
حتی با فرض اینکه [پروسۀ تکوین محصول جدید] نیز بی نقص و کامل بوده، اگر برندی که برای معرفی محصول استفاده می شود متناسب با کارکرد آن نباشد باز هم موفقیت استراتژی توسعۀ برند به چالش کشیده می شود. مثلاً آیا شما می توانید رب گوجه فرنگی «ایرانول» و یا لوازم الکترونیکی «دلپذیر» را تصور کنید؟
علاوه بر اینها، استفادۀ بیش از حد از یک برند هم می تواند منجر به از بین رفتن جایگاه ویژه اش شود. رایز و تروت (1981) این حالت را تلۀ «توسعۀ خطی» نامیده اند. وقتی شرکتی در استفاده از یک برند برای محصولات جدید و اتخاذ سیاست توسعۀ برند در چنین تله ای گرفتار شود و بسیاری از محصولات متنوع خود را با یک برند معرفی کند، برند اصلی، معنا و مفهوم خود را از دست داده و محصولاتی هم که تحت این نام عرضه می شوند به جهت تداعی معانی چندگانه در ذهن مصرف کنندگان، شخصیت (Brand Personality) خود را در مقایسه با محصولات رقبا از دست می دهند.
[انواع توسعۀ برند]
اینکه استراتژی توسعۀ برند مزایای قابل توجهی دارد بر ما روشن است. اما شکل پیاده سازی آن هم مهم است. قرار است در این استراتژی، به نوعی، تصویر برند اصلی را هنگامی که مشتری محصول جدید را در ویترین فروشگاه، قفسۀ سوپرمارکت و یا تیزر تبلیغاتی می بیند، به ذهن مشتری متبادر سازیم.
شیوۀ مستقیم: یعنی محصول جدید را دقیقاً با همان نام اصلی و با نشانه های آن به بازار بفرستیم (مثلاً شکلات کاکائویی آیس پک). این شیوه عموماً در مورد برندهایی که از موفقیت چشمگیری در بازار برخوردار هستند انجام می شود. نمونه های واقعی اتخاذ چنین شیوه ای در بازار فراوان هستند. شرکت «گروه صنایع غذایی بهروز» همۀ محصولات خود (انواع سس مایونز، کچاپ، رب گوجه فرنگی و...) را با برند «بهروز» عرضه می کند. اکثر تولیدکنندگان لوازم الکترونیکی مانند Sony، Samsung، LG و... نیز عموماً چنین راهبردی را اتخاذ می کنند.
شیوۀ غیر مستقیم: یعنی با استفاده از یک برند مشتق شده (Derived) از برند اصلی، هم یک برند جدید خلق کنیم و هم از طریق نشانه هایی که از برند اصلی آورده ایم، به هدف انتقال تداعی معانی (Associations) هم دست پیدا کنیم. شیوۀ غیر مستقیم به سه شکل قابل اجراست:
اول: ترکیب بخشی از نام برند اصلی به همراه شناسه ای که معرف دستۀ محصول جدید باشد. شرکت Nestle آشناترین مثال این شیوه است. «چای سرد Nestea» و «قهوه فوری Nescafe» موفقیت بی نظیری در بازار کسب کرده اند به طوری که در ایران، از لغت «نسکافه» برای هر نوع قهوه فوری تولید هر شرکت دیگری استفاده می شود (مشابه اتفاقی که برای برندهای «پفک نمکی» و «ساندیس» افتاد).
دوم: استفاده از بخشی از نام [برند اصلی]  به همراه شناسه ای که معرف یک مفهوم کلی و نشانگر یک ویژگی محصول جدید باشد. باز هم شرکت Nestle در این مورد مثال جالبی دارد. Nesquick برند مربوط به محصولاتی مانند پودر شربت، پودر شکلات، پودر کیک و... می باشد که ویژگی مشترک همۀ آنها «سریع» آماده شدن می باشد. به عنوان نمونۀ ایرانی استفاده کننده از این شیوه می توان «شرکت بهداد» را مثال زد. ایم شرکت سالها با برند «تاژ» در بازار مواد شوینده، خصوصاً پودرهای شوینده، سهمی را به خود اختصاص داده بود و محصولات جدید خود را هم با همین برند عرضه می کرد اما در سالهای اخیر شاهد اتخاذ سیاستهای جدیدی در این ارتباط از جانب این شرکت بوده ایم. پودرهای مخصوص شستشوی لباس های تیره و رنگی با برندهای «مشکین تاژ» و «رنگین تاژ» را می توان از این نوع توسعۀ برند دانست.
سوم: ایجاد نام مستعار است. این شیوه طرفداران کمتری دارد چرا که پروسۀ انتقال معانی در آن برای مشتری مشکل بوده و بیشتر برندهایی از آن استفاده می کنند که محصولات تخصصی تر و اصطلاحاً غیر روتین ارائه می کنند. به عنوان نمونه هایی از این نوع توسعۀ برند می توان به CAT برای Caterpillar، تولیدکنندۀ ماشین های راهسازی، TED برای خدمات هوایی موشکی UNITED و یا FedEx برای شرکت حمل و نقل Federal Express اشاره نمود که البته نکتۀ جالب در مورد نمونۀ آخر این است که قبل از اینکه شرکت Federal Express تصمیم به استفاده از این نام مستعار در برند خود بگیرد، مشتریان این شرکت آن را به این نام می خواندند.
خلاصه اینکه برند انتخاب شدۀ جدید درواقع نقطۀ آغازین رفتار مصرف کننده در برابر استراتژی توسعۀ برند شرکت می باشد. با توجه به اینکه قرار است یک محصول جدید ارائه شود، پس مصرف کننده، تا قبل از خرید محصول و مصرف آن هیچ ایده ای در رابطه با خصوصیات کیفی آن ندارد. لذا تنها منبع وی برند محصول خواهد بود. لذا انتخاب هوشمندانۀ برند این محصول (به یکی از اشکالی که در استراتژی توسعۀ برند در بالا توضیح آن رفت)، بسته به اینکه محصولاتی که قبلاً با این برند عرضه می شدند در چه طبقه ای (Product Category) بوده و به چه میزانی از مقبولیت در نزد مشتریان دست یافته اند، حائز اهمیت خواهد بود.

 منبع : http://www.iranbea.ir/conference/item/2-brand-extention