۱۰ سوال کلیدی به جای سوالات متداول #مصاحبه
نویسنده: Liz Ryanمترجم: مریم مرادخانی
منبع: Forbes : مشاور عزیز، بهتازگی بهعنوان مسوول ارشد استخدام در یک شرکت فوقالعاده مشغول بهکار شدهام. در هفته اول، جلسهای برگزار شد تا درباره سوالات [مصاحبه] صحبت کنیم. کارکنان واحد #استخدام همه موافق بودند که پرسیدن سوالات قدیمی و منسوخی مثل «بزرگترین #نقطه_ضعف شما چیست؟» بیفایده است. موضوعات مهمتری وجود دارد که در جلسات #مصاحبه مطرح کنیم.
مدیران حاضر در جلسه گفتند: «بسیار خب! اگر نمیخواهی از متقاضیان درباره نقاط ضعفشان سوال کنی و سوالات سنتی بپرسی، بگو به جایش چه سوالاتی میپرسی؟» همان لحظه یاد شما افتادم. آیا پیشنهادی دارید؟ آیا سوالی هست که از «بزرگترین نقطه ضعفتان چیست؟» بهروزتر و موثرتر باشد؟ این سوالات دیگر قدیمی شدهاند و به درد مصاحبههای دهه ۱۹۴۰ میخورند.
پاسخ: دوست عزیز، به تو و اعضای تیمت تبریک میگویم که قصد دارید قوانین و استانداردهای قدیمی و ناکارآمد را با سوالات باکیفیت جایگزین کنید.
مصاحبه، #آزمون_شفاهی نیست.#مصاحبه یک گفتوگو است. در انتهای این نامه، ۱۰ سوال را ذکر خواهم کرد که میتوانی جایگزین سوالات توهینآمیزی مثل «نقطه ضعفتان چیست؟» کنی، البته به شرطی که قبول کنی مصاحبه، یک جلسه پرسش و پاسخ نیست.
پیش از مصاحبه با متقاضی، از او بخواه سوالاتش را آماده کند. پیش از آنکه سوالی از او بپرسی، اجازه بده اول او سوالاتش را مطرح کند. میتوانی تنها با پاسخ دادن به سوالات متقاضی، جلسه مصاحبه را به بهترین نحو برگزار کنی. حتی اگر هیچ سوالی از او نپرسی، بازهم مشکلی پیش نمیآید. اتفاقا وقتی به سوالات متقاضی گوش میدهی اطلاعات بیشتری دربارهاش کسب خواهی کرد و بهتر او را خواهی شناخت، حتی بیشتر از زمانی که او را سوالپیچ میکنی!
۱۰ سوال بیفایده و توهینآمیزی که باید فورا از مصاحبهها حذف کنی، از این قرارند:
۱. چرا میخواهی اینجا کار کنی؟
متقاضی فقط آمده تا در [مصاحبه] شرکت کند. چه کسی گفته او میخواهد آنجا کار کند؟
۲. بزرگترین نقطه ضعفتان چیست؟
چه کسی گفته او نقطه ضعف قابل توجهی دارد؟ اگر هم داشته باشد، این موضوع چه ارتباطی به مسوول مصاحبه دارد؟
۳. به نظرت پنج سال آینده به کجا میرسی؟
آیا شرکت شما با کارکنان [قرارداد] پنج ساله میبندد؟ فکر نکنم. دیگر این سوال بیمعنی را نپرسید.
۴. اگر نزد مدیر سابقتان برویم، درباره شما چه میگوید؟
مدیر سابق چه حقی دارد؟ شاید انسان ناشایستی باشد.
۵. سه کلمهای که برای وصف خودتان بهکار میبرید، چیستند؟
ما که بچه نیستیم. آیا موضوع مهمتری وجود ندارد؟
۶. اگر یک ظرف سوپ بودید، چه جور سوپی میشدید!؟
واقعا؟ من حتی به خودم اجازه نمیدهم چنین سوالی را از یک کودک شش ساله بپرسم (البته بسیاری از شرکتها هنوز هم این سوال را از متقاضیان میپرسند.)
۷. چه چیزی برای تیم ما به ارمغان میآوری؟
متقاضی از کجا باید بداند که تیم شما چه چیزهایی دارد و به چه چیزهایی نیاز دارد؟
۸. چرا باید شما را #استخدام کنیم؟
چه کسی گفته «باید» او را استخدام کنی؟ او که هنوز درباره شغل مربوطه و شرکت شما چیزی نمیداند که بخواهد استخدام شود!
۹. از زمانی بگو که بر یک چالش غلبه کردی!
بهتر نیست به جای این حرفها، از چالشی که شرکت شما با آن مواجه شده صحبت کنی و ببینی متقاضی چه پاسخی میدهد؟
۱۰. چقدر این شغل را میخواهی؟
چه اهمیتی دارد؟ چرا دوست دارید متقاضیان به پایتان بیفتند؟
بزرگترین مشکل این سوالات سنتی این است که سر منشأ آنها، ترس و خودبزرگبینی است. مدیرانی که دچار ترس هستند معتقدند همه، برای آنها سر و دست میشکنند و هدف مصاحبه این است که تصمیم بگیرند چه کسی بیشتر استحقاق شغل مربوطه را دارد.
وقتی کسی را [استخدام] میکنی که کارهای خانهتان را انجام دهد، مثلا دیوارها را نقاشی کند، طبیعتا شخص یا شرکتی را انتخاب میکنی که به آن اعتماد داری. از نقاش توقع نداری که التماست کند. چرا مدیران فکر میکنند حوزه استخدام از این قاعده مستثنی است؟
و اما ده سوال هوشمندانه که باید جایگزین سوالات قبلی کنی:
۱. تا این لحظه چه اطلاعاتی درباره شرکت ما کسب کردهاید؟
۲. شرح وظایف شغل مربوطه از این قرار است. آیا میان این شغل و سایر شغلهایی که تا به حال داشتهاید، شباهتی وجود دارد؟
۳. ما در واحد فلان، با این مشکلات روبهرو هستیم (مشکلات را کامل توضیح بده). به نظر شما در سال ۲۰۱۸ چه چالشها و فرصتهایی بر سر راه ما قرار خواهد گرفت؟
۴. درباره نقش مربوطه، تیم، سازمان و صنعتمان چه توضیحاتی میتوانم ارائه دهم که این شغل را کامل درک کنید؟
۵. در این شرکت، یک روز کاری عادی به این شکل است (توضیح بده). کدام جنبه این شغل از نظر شما چالشبرانگیز است؟ چطور بر این چالش (ها) غلبه میکنید؟
۶. در چند ماه اول، بزرگترین #پروژهای که به شما محول خواهد شد، این [پروژه] است (توضیح بده). چطور آن را مدیریت میکنید؟
۷. دوست دارم یک داستان درباره یکی از شغلهای قبلیتان برایم تعریف کنید که بفهمم چطور در محل کار حاضر میشدید. آیا در گذشته احساس کردهاید که در اوج هستید؟ اگر داستانی دارید تعریف کنید.
۸. این شغل به پیشرفت حرفهای شما چه کمکی میکند؟ چه چیزی به شما میدهد که قبلا نداشتهاید؟
۹. به نظر شما در ماههای اول [استخدام]، مهمترین اولویت کسی که در این شغل، مشغول بهکار میشود، چیست؟
۱۰. اگر این شغل به شما پیشنهاد شود و آن را بپذیرید، چطور قدم اول را بر میدارید؟ آیا «نقشه #حمله» خاصی در ذهندارید؟
یک بار دیگر تاکید میکنم؛ وظیفه تو به عنوان یک مسوول مصاحبه این است که با هر یک از متقاضیان یک دیالوگ برقرار کنی، نه اینکه از روی یک تکه کاغذ، سوالها را روخوانی کنی. برقراری گفتوگوهای آزاد و دو طرفه، هم به نفع تو است و هم به نفع متقاضی.
منبع : https://www.donya-e-eqtesad.com/fa/tiny/news-3402067
#توسعه_برند
[استراتژی توسعۀ برند] به هر تلاشی در جهت #توسعۀ یک #نام_تجاری موفق برای عرضۀ یک محصول جدید و یا تغییر یافته در بازار اطلاق می گردد. این استراتژی مزایای بسیاری دارد. یک برند قوی می تواند برای [محصول جدید] به سرعت اقبال ایجاد کند و در این بین بسیاری از هزینه های مربوط به #تبلیغات و شناساندن [محصول جدید]، به لحاظ شناخته شده بودن برند اصلی صرفه جویی خواهد شد. علاوه بر تحریک تقاضا، ارزش انتقال یافته از برند اولیه به برند [توسعه]یافته، باعث می شود تا از هزینه های توسعه و معرفی یک برند جدید اجتناب گردد. این مزیت و بسیاری مزایای دیگر باعث شده اند تا [استراتژیهای توسعۀ برند] یکی از رایج ترین استراتژیها در بین مدیران #بازاریابی باشد.
اگرچه مزایای قابل توجهی در [استراتژی های توسعه برند] وجود دارد، با
این حال این استراتژی ریسک تخریب تصویر برند (Brand Image) در نزد مشتریان را دارد. تنها یک انتخاب نادرست و ضعیف می تواند ارزش
ویژه برند شما را به کلی کاهش دهد. استفاده از نام برند فعلی که برای شناخته شدن
آن سرمایه گذاری و هزینه های بسیاری متوجه شرکت شده، برای [محصولی جدید] که پروسۀ[ مدیریت محصول] در مورد آن به درستی انجام نشده و استانداردهای لازم در مورد رصد
نیازهای مشتری و ایده پردازی درست برای تکوین محصولاتی جهت رفع این نیازها به خوبی
صورت نگرفته و نهایتاً این اتفاقات باعث عدم اقبال محصول از جانب مشتری شده است،
باعث دلسردی مشتری از خود برند و تخریب تصویر ایجاد شده از برند در ذهن وی شده و
به وجهۀ بقیۀ محصولات شرکت که با همان برند عرضه می شوند نیز ضربه وارد می کند.
حتی با فرض اینکه [پروسۀ تکوین محصول
جدید] نیز بی نقص و کامل بوده، اگر برندی که برای معرفی محصول استفاده می شود
متناسب با کارکرد آن نباشد باز هم موفقیت استراتژی توسعۀ برند به چالش کشیده می
شود. مثلاً آیا شما می توانید رب گوجه فرنگی «ایرانول» و یا لوازم الکترونیکی
«دلپذیر» را تصور کنید؟
علاوه بر اینها، استفادۀ بیش از حد
از یک برند هم می تواند منجر به از بین رفتن جایگاه ویژه اش شود. رایز و تروت
(1981) این حالت را تلۀ «توسعۀ خطی» نامیده اند. وقتی شرکتی در استفاده از یک برند
برای محصولات جدید و اتخاذ سیاست توسعۀ برند در چنین تله ای گرفتار شود و بسیاری
از محصولات متنوع خود را با یک برند معرفی کند، برند اصلی، معنا و مفهوم خود را از
دست داده و محصولاتی هم که تحت این نام عرضه می شوند به جهت تداعی معانی چندگانه
در ذهن مصرف کنندگان، شخصیت (Brand Personality) خود را در مقایسه
با محصولات رقبا از دست می دهند.
[انواع توسعۀ برند]
اینکه استراتژی توسعۀ برند مزایای
قابل توجهی دارد بر ما روشن است. اما شکل پیاده سازی آن هم مهم است. قرار است در
این استراتژی، به نوعی، تصویر برند اصلی را هنگامی که مشتری محصول جدید را در
ویترین فروشگاه، قفسۀ سوپرمارکت و یا تیزر تبلیغاتی می بیند، به ذهن مشتری متبادر
سازیم.
شیوۀ مستقیم: یعنی محصول جدید را
دقیقاً با همان نام اصلی و با نشانه های آن به بازار بفرستیم (مثلاً شکلات
کاکائویی آیس پک). این شیوه عموماً در مورد برندهایی که از موفقیت چشمگیری در
بازار برخوردار هستند انجام می شود. نمونه های واقعی اتخاذ چنین شیوه ای در بازار
فراوان هستند. شرکت «گروه صنایع غذایی بهروز» همۀ محصولات خود (انواع سس مایونز،
کچاپ، رب گوجه فرنگی و...) را با برند «بهروز» عرضه می کند. اکثر تولیدکنندگان
لوازم الکترونیکی مانند Sony، Samsung، LG و... نیز عموماً چنین راهبردی را
اتخاذ می کنند.
شیوۀ غیر مستقیم: یعنی با استفاده
از یک برند مشتق شده (Derived) از برند اصلی، هم
یک برند جدید خلق کنیم و هم از طریق نشانه هایی که از برند اصلی آورده ایم، به هدف
انتقال تداعی معانی (Associations) هم دست پیدا
کنیم. شیوۀ غیر مستقیم به سه شکل قابل اجراست:
اول: ترکیب بخشی از نام برند اصلی
به همراه شناسه ای که معرف دستۀ محصول جدید باشد. شرکت Nestle آشناترین مثال این شیوه است. «چای سرد Nestea» و «قهوه فوری Nescafe» موفقیت بی نظیری
در بازار کسب کرده اند به طوری که در ایران، از لغت «نسکافه» برای هر نوع قهوه
فوری تولید هر شرکت دیگری استفاده می شود (مشابه اتفاقی که برای برندهای «پفک
نمکی» و «ساندیس» افتاد).
دوم: استفاده از بخشی از نام [برند
اصلی] به همراه شناسه ای که معرف یک مفهوم کلی و نشانگر یک ویژگی محصول جدید باشد.
باز هم شرکت Nestle در این مورد مثال
جالبی دارد. Nesquick برند مربوط به
محصولاتی مانند پودر شربت، پودر شکلات، پودر کیک و... می باشد که ویژگی مشترک همۀ
آنها «سریع» آماده شدن می باشد. به عنوان نمونۀ ایرانی استفاده کننده از این شیوه
می توان «شرکت بهداد» را مثال زد. ایم شرکت سالها با برند «تاژ» در بازار مواد
شوینده، خصوصاً پودرهای شوینده، سهمی را به خود اختصاص داده بود و محصولات جدید
خود را هم با همین برند عرضه می کرد اما در سالهای اخیر شاهد اتخاذ سیاستهای جدیدی
در این ارتباط از جانب این شرکت بوده ایم. پودرهای مخصوص شستشوی لباس های تیره و
رنگی با برندهای «مشکین تاژ» و «رنگین تاژ» را می توان از این نوع توسعۀ برند
دانست.
سوم: ایجاد نام مستعار است. این
شیوه طرفداران کمتری دارد چرا که پروسۀ انتقال معانی در آن برای مشتری مشکل بوده و
بیشتر برندهایی از آن استفاده می کنند که محصولات تخصصی تر و اصطلاحاً غیر روتین
ارائه می کنند. به عنوان نمونه هایی از این نوع توسعۀ برند می توان به CAT برای Caterpillar، تولیدکنندۀ ماشین های راهسازی، TED برای خدمات هوایی موشکی UNITED و یا FedEx برای شرکت حمل و
نقل Federal Express اشاره نمود که
البته نکتۀ جالب در مورد نمونۀ آخر این است که قبل از اینکه شرکت Federal Express تصمیم به استفاده
از این نام مستعار در برند خود بگیرد، مشتریان این شرکت آن را به این نام می
خواندند.
خلاصه اینکه برند انتخاب شدۀ جدید
درواقع نقطۀ آغازین رفتار مصرف کننده در برابر استراتژی توسعۀ برند شرکت می باشد.
با توجه به اینکه قرار است یک محصول جدید ارائه شود، پس مصرف کننده، تا قبل از
خرید محصول و مصرف آن هیچ ایده ای در رابطه با خصوصیات کیفی آن ندارد. لذا تنها
منبع وی برند محصول خواهد بود. لذا انتخاب هوشمندانۀ برند این محصول (به یکی از
اشکالی که در استراتژی توسعۀ برند در بالا توضیح آن رفت)، بسته به اینکه محصولاتی
که قبلاً با این برند عرضه می شدند در چه طبقه ای (Product Category) بوده و به چه میزانی از مقبولیت در نزد مشتریان دست یافته اند، حائز
اهمیت خواهد بود.
منبع : http://www.iranbea.ir/conference/item/2-brand-extention
[معماری برند] و چگونگی [تدوین استراتژی های معماری برند] برای شرکتها و مجموعه هایی که مدیریت چند برند را برعهده دارند، بسیار کاربردی است.
هدف از معماری برند این است که [تدوین استراتژی های برندینگ] برای تک تک برندهای یک مجموعه را شفاف تر و آسان تر نماید.
به طور کلی سه مدل اصلی از معماری برند وجود دارد که در زیر به شرح مختصری از آنها پرداخته شده :
در این نوع از [معماری برند که به آن Corporate Brand Architecture نیز گفته می شود، تمام محصولات و خدمات از نام برند مادر به طور مستقیم بهره می برند و به اصطلاح به این سبک از معماری برند Family Branding نیز گفته می شود.
برند Apple نمونه ی روشن از معماری برند به روش Corporate می باشد. سیستم عامل اپل، ساعت اپل، تلفن همراه اپل و… نمونه هایی بارز از این سبک معماری برند هستند.
این سبک از معماری برند که به آن Pluralistic Brand Architecture نیز می گویند، شامل مجموعه ای از برندهایی است که کاملا از نظر محصول یا خدمات متفاوت هستند و بخش های مختلف و یا یکسانی از یک بازار را هدف قرار می دهند. عمده تفاوت این سبک معماری با سبک معماری قبلی این است که به هیچ عنوان صحبتی از اینکه این برندها توسط یک برند مرجع و قوی مدیریت می شوند، نیست.
این کار به هریک از برندها آزادی عمل کامل برای انجام فعالیت های بازاریابی می دهد. از Unilever به عنوان یک نمونه شناخته شده در این سبک از معماری برند میتوان نام برد.
نکته جالب اینجاست که در این نوع از معماری برند، حتی دو برند رقیب می توانند در زیر مجموعه برند اصلی وجود داشته باشد. برند Dove و Pantene که از زیر برندهای برند مطرح Procter & Gamble هستند یک نمونه واضح از این سبک معماری برند هستند.
این سبک از معماری برند همانگونه که از اسمش مشخص است، ترکیبی از دو سبک معماری برند قبلی است. مدیریت برند مادر و برندهای زیر مجموعه در این سبک نیاز به دقت بیشتری دارد.
مدل های مختلفی از معماری برند را می توان با Hybrid Architecture تعریف نمود.در مدل معماری برند ترکیبی ، میزان و چگونگی ارتباط برند مادر با برندهای زیر مجموعه، به طرق مختلف می تواند تعریف شود.
یکی از مدل های ناشی از سبک معماری برند ترکیبی، Endorsed Brand Architecture است. در این سبک از معماری برند، یک برند اصلی (مادر) وجود دارد و برندهایی که تحت کنترل و حمایت مستقیم برند مادر هستند، اما با نام خود و هویت های بصری مجزایی فعالیت می کنند. تک تک برندهای زیر مجموعه با توجه به استراتژی های تعریف شده از سوی برند مادر و همچنین استراتژی های کسب و کار خودشان، کاملا تعریف شده و جدا از سایر برندهای زیر مجموعه از حمایت برند مادر، بهره می برند.
یک نمونه آسان برای درک بهتر معماری برند به سبک، Endorsed Brandبرند Marriot می باشد. Marriot همانند Hilton از جمله برندهای مطرح و شناخته شده در صنعت هتلداری است.
این برند دارای تعداد زیادی برند با نام های متفاوت است که بر اساس استراتژی های کلی دو برند،برندهای کوچکتر می توانند ازحمایت و تجربه برند بزرگتر یعنی”Marriot” استفاده کنند. برندهای زیرمجموعه به نوعی در فعالیت های بازاریابی و هویت بصریشان به بیان اینکه تحت حمایت برند Marriotهستند، می پردازند و این امر منجر به افزایش اعتبار برندهای زیر مجموعه شده، در واقع از اعتبار برند مرجع در جذب سهم بازار بیشتر با توجه به بازار هدفشان بهره می برند.
اگر شما مدیر ارشد بازاریابی یک مجموعه با چندین برند هستید ابتدا به ارزیابی معماری برند اصلی بپردازید وسپس بر توسعه استراتژی های معماری برند تمرکز کنید .
با پاسخگویی به سوالات زیر میتوانید پس از تشخیص سبک معماری برندتان، استراتژی برند را تعیین کنید :
بر اساس استراتژی های بازاریابی، برندهای موجود در مجموعه را با استفاده از نقشی که هر یک برای مشتریان دارند، (جایگاه برند بازار هدف و …) طبقه بندی کنید. در واقع در نام گذاری تجاری یا برند سازی برخی از برندها مربوط به گروه خاصی از بازار میشوند، چرا که ویژگی های بخصوصی را دارندکه لازم است آن ویژگی ها برای مشتریان هدف محفوظ و منحصر به فرد بماند.
استراتژی معماری برند شما باید قادر باشد اهداف کوتاه مدت و بلند مدت کسب و کارتان را تقویت کند.شما باید بتوانید “چرایی” پشت تصمیم نحوهی ارتباط بین مجموعه برندهای خود را توضیح دهید. از اطلاعات جمع آوری شده در گامهای اول و دوم استفاده کنید، استراتژی فعلی برندخود را بازنگری کنیدو آماده مراحل بعدی در فرایند تدوین استراتژی معماری برند شوید. برای شروع به سوالات زیر جواب دهید :
تهیه و تدوین استراتژی معماری برند که قدم بعدی پس از تعیین معماری برند است، فرآیندزمان بری است و نیازمند سینرژی یک تیم حرفه ای بازار یابی می باشد. معماری برند در مورد فعالیتهای فروش و بازاریابی نیست. در واقع، معماری برند و استراتژی آن به دنبال جوابی برای این سوال است که : “از دیدگاه برندسازی، چه طور میتوان در همان حال که محصولات و خدمات جدید اضافه میشوند ، وفاداری مشتریان را حفظ کرد و بر میزان فروش افزود؟ ”
آیا تا به حال به سبک معماری برند “گوگل” و استراتژی های ناشی از آن فکر کرده اید؟
منبع : https://beloved.marketing/استراتژی-معماری-برند-چیست-؟/
تصور کنید که شخصی به شما یک کارت ویزیت بسیار شیک و شکیل را میدهد و از شما میخواهد که به همکاری با او فکر کنید. شما هم کارتش را میگیرید و وبسایت، بروشورها، تصاویر و… او را بررسی میکنید؛ اما…! بعد از این گشت و گذار، حس فردی را داریم که انگار به او آدرس اشتباهی دادهاند! انگار به ما دروغ گفتهاند؛ انگار صاحب کارت یک شخص است و صاحب وبسایت، فردی دیگر! حس میکنیم همان کیفیتی را که از کارت ویزیتش میبینیم، مثلا در وبسایتش نمیبینیم و…
چگونه جلوی این اتفاق را بگیریم؟
برای از بین بردن این احساس، ما نیاز داریم که همه چیز را یکپارچه کنیم، گویی که همهی آنها به یک زبان صحبت میکنند؛ انگار که همهی آنها از یک خانواده هستند، از یک مجموعه هستند. مواردی مثل:
· وبسایت
· عکسها
· لوگوها و آرمها
· رنگبندیها
· فعالیتهای بازاریابی
· شعارها و ادعاهای برندتان
· نوع برخورد شما با مشتری
· لحن نوشتههایتان
· و…
باید به صورت یکپارچه و در یک راستا باشد. در غیر این صورت شما نمیتوانید ادعا کنید که یک برند دارید. پیش از این در مقاله «برند چیست؟» و «برندینگ چیست؟» در مورد کلیت مفهوم برند و برندینگ صحبت کرده بودیم. در سری مقالات برندینگ نیز سعی کردهایم تا در مورد جنبههای مختلف برندینگ و ترفندها و مبانی آن صحبت کنیم. اما امروز قصد داریم تا در Modir TV، شما را با بخشی از برندینگ آشنا کنیم به نام «برند بوک (Brand Book) یا کتابچه برند».
برند بوک چیست؟
برند بوک (Brand Book) یا کتابچه برند، مجموعهای گردآوری شده از یک سری اصول و قوانین است که به این سوال پاسخ میدهد: «برند شما چطور و چه کار میکند؟».
برند بوک شامل چه مواردیست؟
کتابچه برند (Brand Book) شامل موارد زیر است:
· نگاه کلی به تاریخچه شخصیت و اهداف برندتان
· واژه شناسی برند (Brand Terminology)
· لوگو، آرم و شعار ثابت تبلیغاتی (به همراه توضیح آن، که چرا این لوگو؟ چرا این شعار؟)
· رنگ برند شما
· فونت اختصاصی برند
· کارت ویزیت، روش طراحی آن و مفاهیم درون آن
اگر به تازگی برندتان را راهاندازی کردید، همین المانها میتواند شاکله کلی برندتان را معین کند؛ اما جزییات بیشتری مانند گزینههای زیر نیز در کتابچه برند، قرار میگیرد:
· ساختار تبلیغات محیطی، مانند:
1. ساختار تابلوهای اصلی و نمایندگیها
2. تابلوهای راهنمای ورودیها
3. معماری داخلی
4. ساختار برگزاری همایشها، سمینارها و…
5. پرچمها
6. ساین بردها
7. استندها و بنرهای تبلیغاتی
8. ساختار تبلیغات ویدیویی
9. ساختار عکسها در متریالهای تبلیغاتی
10. نحوهی استفاده از لوگو به عنوان زیرمجموعه و Co-Branding
11. ساختار ایمیل
12. سبک نوشتن متنهای تبلیغاتی و کپیرایتها
و…
ساین بوردهای همراه اول ساختار فایلهای PDF راهنمای خدمات همراه اول
· ساختار بستهبندی محصولات، مانند:
1. بستهبندی کالا
2. ساختار ساکهای دستی
3. وسایل نقلیه حمل و نقلی
فواصل و اندازههای لوگو در کارت بانکی انصار
· ساختار نقاط فروش، مانند:
1. ساختار استندهای نمایشگاهی
2. ساختار غرفههای نمایشگاهی
3. لباس فرم کارکنان
4. تیپ هدایا
· سبک عکس برداری
· ساختارهای کلی وبسایت
· راهنمای ویرایشگران، گرافیستها و کپیرایترها
این قوانین و قواعد که برای برندتان طراحی کردهاید باید به گونهای باشد که ویرایشگران، کپی رایترها، گرافیستها، عکاسان و… دستشان برای خلاقیت باز باشد، اما یکی سری چارچوببندیهای ثابت، آنها را به نحوی یکپارچهسازی و هدایت کند که تداعی کننده برند شما باشد.
بهترین زمان برای نوشتن برند بوک
بهترین زمان برای طراحی و نوشتن کتابچه برند، زمانیست که توسط یک آژانس برندینگ، همزمان با آغاز فعالیتهای آژانس بازاریابی (که با آن کار میکنید) و همزمان با طراحی لوگوی شما نوشته شود. به این صورت فعالیتهای شما یکپارچگی بیشتری خواهند داشت.
برند بوک، قابل تغییر است!
پس از نوشتن برند بوک، ایرادی ندارد که بعدا بخواهید بازهم روی آن کار کنید. به طور مثال برای بهبود و توسعه برندتان، میتوانید یک گرافیست را (ترجیحا گرافیستی که کار طراحی برند بوک شما را انجام داده) به کار بگیرید و اگر لازم شد، تغییراتی را در برند بوک خود اعمال کنید. همواره راه را برای بهتر شدن خودتان و برندتان باز نگه دارید. (بهتر است همهی این مراحل را به یک آژانس برندینگ بسپارید.)
برند بوک، برای جلوگیری از اتلاف هزینه
برای بازاریابی، تبلیغات، برندینگ و تقریبا همهی فعالیتهای ترویجیتان، شما به سوم شخصهایی مانند گرافیستها، کپی رایترها، تبلیغات چیها و… نیاز خواهید داشت.
احتمال بسیار زیادی وجود دارد که اگر خودشان بخواهند برای شما به صورت سرخود، یک بنر، شعار، بیلبورد، لیوان و… طراحی کنند، مفهوم اصلی برند شما را متوجه نشوند و طرحهایی را بسازند که همسویی با برند شما ندارد یا حتی گاهی در خلاف جهت اهداف اصلی برند شماست!
با استفاده از کتابچه برند، از برخی از اشتباهات رایج آنها و در نتیجه هدر رفت هزینه و زمان خودتان جلوگیری میکنید.
منبع : http://modir.tv/brand-book/
مدل ارزش ویژه ی برند ازدیدگاه مشتری ها ( CBBE)، معلومات و تجارب مدیریتی را برای درک و تاثیرگذاری بر رفتار مصرف کنندگان ، یکپارچه و هم جهت می سازد .
تلفن : 02146049719
همراه : 09122753182
http://linkedin.com/in/mahdi-khalili